۱۳۹۰ اسفند ۱۰, چهارشنبه

من این پیرمرد را براستی دوست دارم. به شدت با او هم روحیه ام. گاهی حرف هایش بهم برمی خورد اما نگاهش که می کنم، خود بزرگ شده ام را می بینم . این را حالا که دارم قد می کشم می فهمم. درباره ابراهیم گلستان می نویسم. او که من را نمی شناسد. اما اگر بشناسد بعید می دانم احساس غریبگی کند ، احتمالا اخلاقم او را یاد جوانی هایش بندازد. 

۱۳۹۰ اسفند ۹, سه‌شنبه

خبر خوب، خبر بد، حال خوب ، حال بد، کار زیاد، کار کم....این روزها چقدر پرم. راستی این نزدیکی وجودم به ابراهیم گلستان از کجا می آید؟