۱۳۹۲ شهریور ۴, دوشنبه

ناخن های درونم که بلند می شوند، به عمد لاک قرمزشان می زنم. تیز سوهانشان می کشم. بعد می افتم به جان خودم. چنگ می زنم از درون تا به خون بیفتد همه جای تنم. بعد به تن آش و لاشم نگاه می کنم و می نشینم برای خودم زار زدن. بیچاره، دختر خوبی بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر